جدول جو
جدول جو

معنی تیرباران کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تیرباران کردن
(اِ مَ کَ دَ)
انداختن تیر بسیار. (ناظم الاطباء). رشق. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). عمل تیرباران:
بکردند یک تیرباران نخست
بسان تگرگ بهاران درست.
دقیقی.
چو بر دشمنان تیرباران کنم
کمان را چو ابر بهاران کنم.
فردوسی.
سکندر بفرمود تا لشکرش
یکی تیرباران کنند از برش.
فردوسی.
یکی تیرباران بکردند سخت
چو باد خزان برجهد بر درخت.
فردوسی.
آه من دوش تیرباران کرد
ابر خونبار از آسمان برخاست.
خاقانی.
از پیش و پس قبیله یاران
کردند به صبح تیرباران.
نظامی.
ساقی خورشید ما چون نور بخشد ماه را
چشم ما گر تیز بیند تیربارانش کنم.
میرخسرو (از آنندراج).
و جنگ و حرب درپیوستند و بر دیلم تیرباران کردند. (تاریخ قم ص 248)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ زَ دَ)
بارانی از شمشیر بر دشمن فروریختن. جنگی سخت با شمشیر کردن:
بر ایشان یکی تیغباران کنید
بکوشید و رزم سواران کنید.
فردوسی.
رجوع به تیغ و ترکیبهای آن و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(غَلْ لَ / لِ تَ)
شمع و چراغ بسیار افروختن. بیش از حد نیاز جائی را روشن کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از تیر باران کردن
تصویر تیر باران کردن
شلیک کردن سربازان بسوی دشمن یا محکوم باعدام
فرهنگ لغت هوشیار